متن سخنرانی افتتاحیه - موزه کیهانی عید پاک، جمعه ۲۹ مارس

 

 

این موزه چیست و هدف از برگزاری نمایشگاه «پنجره ای رو به ابدیت» چیست؟

خوب .امروز ما علم جهان فیزیکی، تمام عناصر شیمیایی و قوانین فیزیکی آن را داریم. دانشمندان این را اختراع نکردند، بلکه با مطالعه طبیعت به آنجا رسیدند. طبیعت معلم آنها، استاد اساتید و مرجع عالیقدر بود. اگر چیزی‌ با‌ذات طبیعی خود حماهنگی‌ نداسته‌ باشد, درست نیست. همه پیشکسوتان علم در برابر این معلم سر به تعظیم فرود آوردند. بدون این حساسیت نسبت به طبیعت چگونه می توانستند چیز جدیدی پیدا کنند؟ بنابراین تحقیقات علمی برای این پیشگامان نه در مورد خواندن کتاب، بلکه در مورد خواندن در "کتاب خود زندگی" بود. بی طرفانه، این پیشگامان مطمئن شدند که به آنچه توسط خود زندگی تأیید شده بود پایبند هستند.

ما می توانیم تصمیم بگیریم که قوانین طبیعت را دوست داشته باشیم یا نه، اما قوانین اهمیتی نمی دهند.اگر از بالکن بپرم به خودم صدمه میزنم. این انتخاب من است. ظاهرا خیلی ها هستند که از قوانین طبیعت برای ساختن بمب و بدبختی استفاده می کنند. آری. اما این به خاطر قوانین طبیعت نیست. قوانین طبیعت از نظر اخلاقی به اصطلاح، خنثی هستند.

 

پس کمبود در کجاست؟

بله، همانطور که می دانیم مقدار زیادی باقی مانده است. اول از همه، هیچ توضیحی در مورد اینکه زندگی چیست، به ما داده نشده است. توضیحی برای این معجزه جاری که طبیعت است به ما داده نشده. چرا فصل بهار وجود ​دارد؟ ممکن است کسی پاسخ دهد که این به دلیل حرکت کره زمین به دور خورشید است، اما یک علت فیزیکی توضیح واقعی ندارد. چرا کره زمین سال به سال دور خورشید می چرخد تا بتوانیم اینجا زندگی کنیم و راحت باشیم؟ چرا این همه گل، پرنده و میوه؟ چرا گوی از توده ای درخشان از گدازهیی که آزادانه در فلک آویزان بود به بهشتی تبدیل شد که حتی موتزارت و شوپن هم نوبت خود را داشتند؟ آیا تمام این پدیده ها اتفاقاتی ایست؟

و علم طبیعی چه چیزی برای فرد بدبختی که عزیز یا فرزندی را از دست داده است، دارد؟ نمی تواند راه بازگشت به خوشبختی را هدایت کند، و حتی نمی تواند توضیح دهد که چرا نباید آدم بکشد. بله، آیا امروزه اینطور نیست که علم دائماً سلاح های جدید و خطرناک تری را به کسی که آن راه را انتخاب می کند ارائه می دهد؟

نه، علم نه معجزات زندگی را توضیح داد و نه دلیل تاریکی و بدبختی را. دین هم همینطور. مشکل بدبختی، پاسخ داده نشده. در کتاب مقدس می‌گوید: «روش‌های او نامفهوم است» (رومیان ۱۱:۳۳). برای بزرگترین سوالات زندگی توضیح علمی داده نشده. به ما دستورات جزئی داده شد که چگونه باید زندگی کنیم و اجازه انجام چه کارهایی را نداشتیم، بله، اما آنها هیچ توضیحی جز اینکه شخص با منطق خود بررسی شود را نداشتند. برای کسانی که زندگی را مورد بررسی قرار می دادند، اغلب به نظر می رسید که دروغ گفتن، فریب دادن و کشتن می تواند سودمند باشد. و این باعث ناامیدی شد.

اما حالا یک توضیح داریم! توضیحی که می توان در «کتاب» زندگی خود بررسی کرد، توضیحی که با منطق، تجربیات و همدلی خودمان مطابقت دارد. یک علم معنوی! اما پس از آن این سؤال پیش می‌آید: چه کسی می‌تواند با قطعیت درباره بخش معنوی زندگی چیزی بداند؟ چه کسی می تواند از طریق ماده تا ابدیت را ببیند، همانطور که ما می توانیم خورشید را ازپشت پرده ببینیم؟

  

مارتینوس می توانست مستقیماً تا ابدیت را ببیند!

بدون آموزش یا دانش قبلی، جهان کیهانی ۱۰۳ سال پیش در عید پاک ۱۹۲۱ به روی مارتینوس باز شد. بررسی "شواهد" به عهده خودمان است. نمادها و تجزیه و تحلیل کیهانی ثمره «بینایی» کیهانی مارتینوس و آغاز در سال ۱۹۲۱ است. ما می توانیم بر اساس توانایی خود این را کنترل کنیم. مارتینوس عهد سوم را علم معنوی می نامد. ما مجبور نیستیم به چیزی اعتقاد داشته باشیم. خودمان تصمیم میگیریم قوانین کیهانی را مطالعه کنیم یا خیر. سرنوشت ما در دستان خودمان است. ماچه قانون کیهانی سرنوشت را دوست داشته باشیم یا خیر، تغییری در آن بوجود نمی آید.

توضیح این موضوع وظیفه مارتینوس شد. با دیدگاه کیهانی، می بینید که همه ما واقعاً در همین زمان و مکان و از این زندگی به ان زندگی «همانطور که بکاریم» درو خواهیم کرد. مارتینوس در ابتدا از کلمه تناسخ استفاده نکرد. این کلمه در جلد اول کتاب زندگی یافت نمی شود. مارتینوس مستقیماً به واقعیت کیهانی نگاه کرد و بنابراین باید کلمات خود را برای آنچه می دید پیدا می کرد. نه از دیگران گرفت و نه ساخت.

مارتینوس متوجه شد که چرا برخی افراد در سلامتی و برخی دیگر در اعتیاد و بدبختی به دنیا می آیند. بدون زندگی های متعدد، هیچ توضیحی برای چنین زندگی وجود ندارد. اما وقتی مرگ وجود نداشته باشد و ما پس از هر به اصطلاح "مرگ" غنی شده توسط تجربیاتمان، زندگی می کنیم، کاملاً متفاوت به نظر می رسد. در جهان بینی ابدی ,مارتینوس می تواند مشاهده کند که "تاریکی", تنها یک تضاد کوتاه است، همه ما برای یادگیری تمایز بین خوب و بد, از عبور تاریکی می کنیم. در غیر این صورت، مانند حیوانات باهوشی هستیم که, به آزار و کشتن ادامه می دهیم. با دیدگاه کیهانی، مارتینوس زمین را به عنوان مدرسه ای دید که در آن یاد می گیریم چه کارهایی را نباید انجام دهیم. در کتاب مقدس آمده است که آدم و حوا از میوه درخت دانش خوردند. آنها خوردند و خوردند، و امروز این همه دانش از رنج، "چشم های" جدیدی به آنها داده است. امروز، آدم و حوا با آستانه جدیدی روبرو هستند. در مقابل پنجره موعود به سوی ابدیت ایستاده اند.

جهان بینی ابدی عهد سوم توضیح می دهد که چرا تکامل به پایان نرسیده. زمانی گیاه در آستانه تبدیل شدن به یک حیوان بود. گیاه گوشتخوار. امروز در حال گذار از حیوان به انسان هستیم. ما ابوالهول را در بیابان به یاد می آوریم. بدن حیوان، اما سر انسان. ما در یک توسعه اجباری هستیم که در آن خودخواهی را, که از قلمرو حیوانات با خود آورده ایم پشت سر خود, رها خواهیم کرد. این ریشه همه به اصطلاح "بد" است. برای بخش انسانی هم دلیل دارد. همدلی ما شاهد رنجی است که خودمان در زندگی های گذشته متحمل شده ایم. صلح طلب زمانی یک جنگجوی بزرگ بود. او بارها خودش را کشته و حالا فهمیده که نباید کسی را بکشد. علم معنوی به این موضوع اضافه می کند که او واقعاً نمی تواند کسی را بکشد و تمام بدبختی هایی که ایجاد می کند یا تمام خوبی هایی که انجام می دهد در واقع به خود او می رسد.

از نظر کیهانی، انجام کارهای خوب, واقعاً می تواند نتیجه دهد. بنابراین آرمان عشق به علم ارتقا می یاب.، با این تفاوت که پیش نیاز این علم، تحصیل آکادمیک نیست، بلکه همدلی است. تا آنجا که اصل, درک و احساس شود، جنگ و کشتار متوقف می شود. سخنان عیسی بر روی صلیب: «ای پدر، آنها را ببخش. زیرا آنها نمی دانند چه می کنند" (لوقا ۲۳:۳۴)، به حقیقت علمی تبدیل می شود. کسانی که دیگران را می کشند و عذاب می دهند نمی دانند که در درازمدت خود را عذاب می دهند. این راز عید پاک را توضیح می دهد. مردی امتناع می کند، در او خاطرنشان می کند که با وجود شکنجه، از آزاردهنده خود متنفر باشد، در عوض، او برای آنها دعا می کند؛ آنها واقعاً نمی دانند که چه می کنند.

همانطور که می دانیم, این وضعیت عیسی, بر روی صلیب، توضیح عجیبی دارد. این وضعیت ادعا می‌کند که «او باید برای گناهان ما بمیرد»، گویی خدای قادر مطلق و دوست‌دار, یک فرد بی‌گناه را به خاطر کاری که دیگران انجام داده‌اند، شکنجه می‌دهد. توضیح واقعی رویداد این است که, این نمونه ای از نحوه مواجهه با سرنوشت و چرایی آن است. این تعلیم و تربیت است: ابتدا به نظریه رسیدیم، سپس یک مثال عملی و اکنون توضیحی که مسیح وعده داده بود, می آید: "من هنوز چیزهای زیادی برای گفتن به شما داشتم، اما شما اکنون نمی توانید آن را تحمل کنید" (یوحنا ۱۶:۱۲). این اتفاق باید سلسله وار پیش می آمد تا منطقی به نظر برسد. عیسی یک مشاور را اعلام کرد که بیاید و تمام حقیقت را فاش کند. مارتینوس آمد و پنجره ای به ابدیت گشود. تحلیل او از «من» ابدی، خالق، و توانایی ابدی آن, برای خلق و تجربه «زندگی» و ماده. زندگی به عنوان یک اصل سه گانه ابدی توضیح داده می شود.

مارتینوس می‌گوید: همه ما در زمان معین, ابدی بودن را تجربه خواهیم کرد. ابتدا از طریق "نگاه های اجمالی کیهانی" کوچک, و سپس، زمانی که همدلی ما, به عنوان یک توانایی جدید دائمی, همراه با توانایی منطقی ما رشد کند. «مردان» و «زنان»، «نر» و «ماده» در شرف تبدیل شدن به انسان های واقعی هستند. مخلوقات مسیحی. تکامل آغاز و پایان دارد: "بیایید بشریت را در تصور خود بسازیم"، خداوند طبق پیدایش ۱:۲۶ می گوید.

نویسنده متن سُرِن یِنسِن

جمعه ۲۹ مارس ۲۰۲۴